محمود محمود ، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
رضارضا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
یاسینیاسین، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خمبل و فنقول و فسقل

معیار انتخاب شغل

(رضا 3 سال و نیم) به رضا میگم: بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟ میگه: پلیس میگم: چرا پلیس؟ میگه: واسه اینکه پولای مردم و بگیرم (جریمه شون کنه) میگم: بعد با پولا چیکار میکنی؟ میگه: خوراکی میخرم   (بار الها، این بچه را سیر بفرما، الهی آمین)   ...
18 آبان 1395

اسفندیِ مهربانِ من

از مهربونی اسفندیا آدم هر چی بگه بازم کم گفته!   این رضای که ما انقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر مهربونه که بعضی وقتا آدم میخواد بشینه گریه کنه براش!   نمونه ش همین چند روز پیش: داداش کوچولوش (یاسین) اسهال شده بود و پاش سوخته بود یکم. وقتی داشتم عوضش میکردم، رضا اومد دید پاشو. وایساد زاااااار زاااااار گریه کرد و گوله گوله اشک ریخت که چرا پای داداشم اینطوری شده؟   یا مثلا کارتون نشون میداد، بچه آهوئه مامانشو گم کرد. رضا طفلی گریه ش گرفت. اومد گفت: حالا چی میشه؟ مامانشو پیدا میکنه؟...  بعدشم خودش گفت: اشکم درومد (واقعا هم درومد)   همیشه هم دوست داره بره به پسر شجا...
16 شهريور 1395

تولد یکسالگی یاسین

سالروز تولد یکسالگی یاسین، امام مهربون طلبیدمون   پی نوشت ها: 1- انگشت رضا موند لای در ماشین و سیاه شد . رضا در حالیکه گوله گوله اشک می ریخت، می گفت: اگه بادوم زمینی سرکه ای بخورم دستم خوب میشه! 2- محمود به اصرار خودش کچل شد. از اول تابستون التماس میکرد، قبول نمیکردم. تا اینکه به عنوان جایزه ی روزه گرفتن کامل، خودش گفت کچلم کن! باباشم گفت: کله ی خودشه اختیارشو داره. بزار کچل کنه. منم قبول کردم. 3 هر کاری کردیم یاسین بیدار شه، نشد. داداشا شمع و به جاش فوت کردن. 4. کارتی که گردن رضاست، اسم و عکس و آدرس و تلفنه. جاهای شلوغ میندازم گردنش. ...
4 مرداد 1395

همکاری برادران

(محمود کلاس اول، رضا 3ساله، یاسین 6ماهه) برادران، زدن تو کار نامه نگاری و ارسال نقاشی برای اطرافیان برادر کوچیکه(رضا)، نقاشی میکشه، برادر بزرگه(محمود) -که هنوز تمام حروف رو یاد نگرفته- نام و نشانی مینویسه           خیلی خیلی برام جالب بود. چون هیچ کس به رضا نقاشی یاد نداده. خودش یاد گرفته. همونطور که خودش رنگها و اعداد و حیوانات و حتی سوره توحید و... خیلی چیزای دیگه رو بدون آموزش یاد گرفت. این از مزایای خواهر یا برادر بزرگتر داشتنه. ...
21 ارديبهشت 1395

مرگ بر آمریکا

(رضا 3ساله) یه بازی بود تو تبلت، همش رضا میرفت تو تنظیماتش و زبان بازی رو از انگلیسی تغییر میداد. بعد ما متوجه نمیشدیم چی به چیه و حتی نمیتونستیم از بازی بیایم بیرون! (چون حالیمون نمیشه زبونای دیگه رو) یه بار داشتم دوباره زبانش رو درست میکردم و انگلیسیش میکردم، گفتم رضا چرا اینو هِی عوض میکنی؟! گفت: آخه این مَچَم (پرچم) آمریکا داره خوب نیست. دیدم راست میگه، جلوی هر زبان، پرچمش رو هم کشیده، و جلوی زبان انگلیسی پرچم آمریکا و انگلیس رو کشیده. واقعا خوشحال شدم ما اینیم آمریکا همونطور که محبت امام حسین رو با شیر مادر، به بچه هامون منتقل میکنیم، نفرت و انزجار از آمریکا رو هم تو وجود بچه هامون نهادینه میکنیم.ان ...
19 بهمن 1394

شاهزاده ی روم

6ماه بعد از تولد سومین بچه، ما بازم رفتیم سینما خیلی عجیبه، ولی بازم شد! که ما با 3تا بچه ی کوچولو بریم سینما!!!!!!!!!!   بابایی معتقده همونطور که اربعین کربلا رفتن یه جورایی واجب بود، سینما رفتن و دیدن فیلم شاهزاده ی روم هم واجبه. بعد از سی و چند سال که از عمر جمهوری اسلامی میگذره، اولین فیلم مرتبط با امام زمان ساخته شده، خب باید رفت و دید دیگه! این بهترین حمایته. انصافا قشنگ هم بود.  
4 بهمن 1394

اربعین 94

بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی پدر و مادرم فدات حسین    خودم و بچه هام فدات حسین   الحمدلله که خدای مهربون اسم ما رو هم در خیل زائران اربعین ثبت کرد (البته ما 6 ماه پیش هم رفته بودیم، ولی خب اربعین رفتن یه چیز دیگه س) همه از ما میخواستن که بچه ها رو نبریم چون بهشون سخت میگذره، ولی به برکت وجود بچه ها، خدا به ما هم نظر ویژه کرد و به لطف خدا و معجزه ی امام حسین، هیچ سختی ای به ما نگذشت و همه چیز، معجزه گونه برامون ردیف می شد. بچه ها هم راااضی و خوشحاااال یکی از جذابیتهای این سفر برای بچه ها این بود که سوار همه چیز شدن: از ماشین و اتوبوس و هواپیما گرفته تااا کامیون و گاری و متور سه چرخ و دوش بابا!...
17 آذر 1394

محاااااااااال

یکی از کارهای محال و ناشدنی، اینه که سه تا بچه رو بشونی و ازشون یه عکس خوشگل بندازی. غیر ممکنه سه تاشون مثل بچه ی آدم بشینن و به دوربین لبخند بزنن. این روزا خیلیا ازم عکس سه تایی ها رو می خوان. این تلاش منه:   و اینم نتیجه ی تلاش بیهوده ی من . دیگه اینا بهتریناش بود!     ...
26 آبان 1394