محمود محمود ، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
رضارضا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
یاسینیاسین، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خمبل و فنقول و فسقل

تولد یکسالگی یاسین

سالروز تولد یکسالگی یاسین، امام مهربون طلبیدمون   پی نوشت ها: 1- انگشت رضا موند لای در ماشین و سیاه شد . رضا در حالیکه گوله گوله اشک می ریخت، می گفت: اگه بادوم زمینی سرکه ای بخورم دستم خوب میشه! 2- محمود به اصرار خودش کچل شد. از اول تابستون التماس میکرد، قبول نمیکردم. تا اینکه به عنوان جایزه ی روزه گرفتن کامل، خودش گفت کچلم کن! باباشم گفت: کله ی خودشه اختیارشو داره. بزار کچل کنه. منم قبول کردم. 3 هر کاری کردیم یاسین بیدار شه، نشد. داداشا شمع و به جاش فوت کردن. 4. کارتی که گردن رضاست، اسم و عکس و آدرس و تلفنه. جاهای شلوغ میندازم گردنش. ...
4 مرداد 1395

آرزوهای ما

(محمود: اول دبستان)   قبل از تولد بچه ی اولمون، من گفتم دوست دارم بچه م آخوند شه، باباش گفت من دوست دارم هنرمند شه. با هم تصمیم گرفتیم! روحانی هنرمند شه.   ولی خودش؛ در سر، هوای فوتبال داره و در عمل، یک روحانی هنرمند فوتبالیسته! (روحانی، چون بدون اینکه ما بهش بگیم، خودشو ملزم به رعایت مستحبات دینی میکنه: مثلا بدون بسم الله غذا نمیخوره -کاری که من بعد از 35 سال زندگی، هنوز یادم میره - یا مثلا موقع خوردن -حتی بستنی خوردن!- رو به قبله میشینه و... کارهایی از این قبیل هنرمند، چون با برنامه پینت و فتوشاپ، خوب کار میکنه. کلا ظریف کاریاش خوبه. فوتبالیست، چون هم خیلی دوست داره و هم به اذعان فوتبالیست های ...
21 خرداد 1395

پایان پادشاهی

(محمود 7ساله، رضا 3ساله، یاسین 10ماهه) فرزند ارشد ما ، دوره ی پادشاهی رو بدرود گفت (7سال اول زندگی) و وارد دوره ی اطاعت شد. (تولدش به پیشنهاد خودش در پارک برگزار شد، این درخت هفت شکل رو هم خدای مهربون، مخصوص ما، این شکلی آفریده!) الحمدلله که کلاس اول رو با موفقیت در همه ی زمینه ها (اخلاق، درس، انضباط، خط) تمام کرد و همزمان تونست جزء 30 قرآن کریم رو هم کامل و با درجه ی عالی حفظ کنه. البته با "عنایت خداوند" و زحمات اینجانب (کلاس قرآن محمود وقتی شروع شد که یاسین 5 روزه بود و در آغاز مدرسه، یاسین 2 ماهه بود. همزمانی مدرسه و کلاس قرآن و نوزادی یاسین و رسیدگی به رضا -که این مدت توجه بیشتری رو میطلبید-، انصافا یک...
21 خرداد 1395

همکاری برادران

(محمود کلاس اول، رضا 3ساله، یاسین 6ماهه) برادران، زدن تو کار نامه نگاری و ارسال نقاشی برای اطرافیان برادر کوچیکه(رضا)، نقاشی میکشه، برادر بزرگه(محمود) -که هنوز تمام حروف رو یاد نگرفته- نام و نشانی مینویسه           خیلی خیلی برام جالب بود. چون هیچ کس به رضا نقاشی یاد نداده. خودش یاد گرفته. همونطور که خودش رنگها و اعداد و حیوانات و حتی سوره توحید و... خیلی چیزای دیگه رو بدون آموزش یاد گرفت. این از مزایای خواهر یا برادر بزرگتر داشتنه. ...
21 ارديبهشت 1395

هدیه ی پسر باسواد

(محمود: کلاس اول) همیشه دلم قیلی ویلی میرفت برا دریافت همچین هدیه ای. به محمود میگم: خیلی خوشحالم که پسرم باسواد شده و میتونه همچین هدیه ی با ارزشی بهم بده. میگه: باید از خانوم زمانی(معلمشون) تشکر کنی که  بهم نوشتن یاد داد. (این قدرشناسیش منو کششششته) اینو با لب تاب، برنامه ی پینت، طراحی کرده. نسخه ی دستیشم بهم داده. ...
16 ارديبهشت 1395

صدقه

(محمود کلاس اول) محمود به باباش گفته بود پول بیشتر بدین که از بوفه ی مدرسه دنت بخرم. ظهر که اومد، پرسیدم امروز دنت خریدی؟ گفت: نه گفتم: چراا؟؟!! گفت: آخه یکی از پولامو انداختم تو صندوق صدقات، دیگه به دنت نرسید ...
19 بهمن 1394

جمله سازی

(محمود کلاس اول) تو مدرسه، به محمود اینا کلمه میدن میگن جمله بسازین و بنویسین (فقط هم با حروفی که خوندن باید جمله بسازن ). انصافا خییییییلی کار سختیه. نتیجه ش هم میشه این: نمونه جمله های مودی: شانه: شانه مو را شانه می زند. پدر: پدر، پدرِ من و برادرانم است. پسر: داداشِ من پسر است. پوست: آدم پوست دارد. پاکت: من پاکت را دوست دارم. کشتی: من کشتی را دوست دارم. شاد: بابای من شاد است. کودک: من یک کودک اَستم. (هنوز ه یاد نگرفتن) نمی ترسد: بابای من از ماشین نمی ترسد. کاسه ای: ما در کابینت کاسه ای داریم. ایستاده: بابای من ایستاده نبود. و...         ...
4 بهمن 1394