محمود محمود ، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
رضارضا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
یاسینیاسین، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خمبل و فنقول و فسقل

اسفندیِ مهربانِ من

از مهربونی اسفندیا آدم هر چی بگه بازم کم گفته!   این رضای که ما انقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر مهربونه که بعضی وقتا آدم میخواد بشینه گریه کنه براش!   نمونه ش همین چند روز پیش: داداش کوچولوش (یاسین) اسهال شده بود و پاش سوخته بود یکم. وقتی داشتم عوضش میکردم، رضا اومد دید پاشو. وایساد زاااااار زاااااار گریه کرد و گوله گوله اشک ریخت که چرا پای داداشم اینطوری شده؟   یا مثلا کارتون نشون میداد، بچه آهوئه مامانشو گم کرد. رضا طفلی گریه ش گرفت. اومد گفت: حالا چی میشه؟ مامانشو پیدا میکنه؟...  بعدشم خودش گفت: اشکم درومد (واقعا هم درومد)   همیشه هم دوست داره بره به پسر شجا...
16 شهريور 1395

تولد یکسالگی یاسین

سالروز تولد یکسالگی یاسین، امام مهربون طلبیدمون   پی نوشت ها: 1- انگشت رضا موند لای در ماشین و سیاه شد . رضا در حالیکه گوله گوله اشک می ریخت، می گفت: اگه بادوم زمینی سرکه ای بخورم دستم خوب میشه! 2- محمود به اصرار خودش کچل شد. از اول تابستون التماس میکرد، قبول نمیکردم. تا اینکه به عنوان جایزه ی روزه گرفتن کامل، خودش گفت کچلم کن! باباشم گفت: کله ی خودشه اختیارشو داره. بزار کچل کنه. منم قبول کردم. 3 هر کاری کردیم یاسین بیدار شه، نشد. داداشا شمع و به جاش فوت کردن. 4. کارتی که گردن رضاست، اسم و عکس و آدرس و تلفنه. جاهای شلوغ میندازم گردنش. ...
4 مرداد 1395

پسر خوش خنده

(یاسین در آستانه ی 1سالگی)   الحمدلله، گوش شیطون کر، نمیدونم بواسطه ی زیاد شدن تجربه ی ما بود یا تفاوتهای خصوصیات ذاتی بچه ها که دوره ی نوزادی یاسین بدون هییییییچ گونه اذیت و سختی خییییییییییییلی راحت گذشت. این بچه؛ نه بیدارباش شبانه داشت، نه حساسیت به سر و صدا، نه بدخلقی و بدقلقی. کلا فقط در حال لبخند زدن بود (حتی وقتی از روی تخت می افتاد! ) اصلا غریبگی هم با کسی نکرد نهایت غریبگیش این بود که نمیخندید!   برعکس برادر بزرگش که شب به شب باید آقا رو میبردیم ماشین سواری تا بخوابه، روزها هم مینداختیمش تو پتو و به قول باباش: همش میزدیم تا آروم بگیره، هیچ رقم شیشه و پستونک هم نمیگرفت، با صدای پشه بیدار میشد، در به...
22 خرداد 1395

شاهزاده ی روم

6ماه بعد از تولد سومین بچه، ما بازم رفتیم سینما خیلی عجیبه، ولی بازم شد! که ما با 3تا بچه ی کوچولو بریم سینما!!!!!!!!!!   بابایی معتقده همونطور که اربعین کربلا رفتن یه جورایی واجب بود، سینما رفتن و دیدن فیلم شاهزاده ی روم هم واجبه. بعد از سی و چند سال که از عمر جمهوری اسلامی میگذره، اولین فیلم مرتبط با امام زمان ساخته شده، خب باید رفت و دید دیگه! این بهترین حمایته. انصافا قشنگ هم بود.  
4 بهمن 1394

اربعین 94

بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی پدر و مادرم فدات حسین    خودم و بچه هام فدات حسین   الحمدلله که خدای مهربون اسم ما رو هم در خیل زائران اربعین ثبت کرد (البته ما 6 ماه پیش هم رفته بودیم، ولی خب اربعین رفتن یه چیز دیگه س) همه از ما میخواستن که بچه ها رو نبریم چون بهشون سخت میگذره، ولی به برکت وجود بچه ها، خدا به ما هم نظر ویژه کرد و به لطف خدا و معجزه ی امام حسین، هیچ سختی ای به ما نگذشت و همه چیز، معجزه گونه برامون ردیف می شد. بچه ها هم راااضی و خوشحاااال یکی از جذابیتهای این سفر برای بچه ها این بود که سوار همه چیز شدن: از ماشین و اتوبوس و هواپیما گرفته تااا کامیون و گاری و متور سه چرخ و دوش بابا!...
17 آذر 1394

محاااااااااال

یکی از کارهای محال و ناشدنی، اینه که سه تا بچه رو بشونی و ازشون یه عکس خوشگل بندازی. غیر ممکنه سه تاشون مثل بچه ی آدم بشینن و به دوربین لبخند بزنن. این روزا خیلیا ازم عکس سه تایی ها رو می خوان. این تلاش منه:   و اینم نتیجه ی تلاش بیهوده ی من . دیگه اینا بهتریناش بود!     ...
26 آبان 1394

سوتی های مادرانه

یه بار نصفه شب، رضا گریه میکرد و شیر میخواست. (رضا حدود 1 ساله بود و محمود حدود 5 ساله) من از شدت خستگی چشممو نمیتونستم باز کنم. همونطوری چشم بسته، سعی میکردم بهش شیر بدم ولی نمی خورد! صدای گریه شم بلندتر می شد! به خودم اومدم و به زور چشمامو باز کردم، دیدم دارم بجای کوچیکه، به بزرگه(که اونطرفم خوابیده بود) شیر میدم!!!! ------------------------------------------------------------------ یه بار یاسین رو پام بود و همزمان داشتم به رضا هم غذا می دادم و به محمود هم دیکته می گفتم. چند قاشق غذا گذاشتم دهن رضا. قاشق بعدی رو هی میگفتم بخور ولی نمی خورد. یوهو به خودم اومدم دیدم قاشق رو دارم به زور می ذارم دهن یاسین بجای رضا! (یاسینِ 3 ماهه) ...
21 آبان 1394

سینما

    محمود تا این لحظه ، 6 سال و 3 ماه و 12 روز سن دارد :. .: رضا تا این لحظه ، 2 سال و 6 ماه و 12 روز سن دارد :. .: یاسین تا این لحظه ، 1 ماه و 25 روز سن دارد :.     زندگی جاریست. همسر مهربان ثابت کرد که با 3 تا بچه هم میشه سینما رفت و فیلم 3 ساعته تماشا کرد (فیلم محمد رسول الله) ------------- فرداش محمود (تحت تاثیر فیلم قرار گرفته) میگه: مامان، یاسین بزرگ شه پیامبر میشه؟ میگم: نه، حضرت محمد آخرین پیامبر خدا بود. میگه: ولی فقیه چی؟ ولی فقیه میشه؟       ...
23 شهريور 1394